نازنین مردی در این روزگار غریب

توضیح اینکه : این مطلب در شماره دی ماه (شماره 248)مجله "تدبیر" چاپ شده است.

بیست و سوم آذرماه، یادآور "پرواز پرنده ای" است که شادمانه به آسمانها پر کشید و ما غمگنانه " پروازش را به خاطر سپردیم". مردی که "هنرمندانه نغمۀ خود خواند و از صحنه رفت" و ما نغمۀ زیبایش را نیز - چون پرواز پرفروغش - "بسپردیم به یاد".

صحبت از "مجتبی کاشانی" است، از معدود نیکمردان روزگار ما، ابرمردی که در عمر نسبتا کوتاه خویش، با تأسیس "جامعۀ یاوری فرهنگی" ، و با کمک گرفتن از آنان که به او اعتماد داشتند، در دورافتاده ترین مناطق محروم و در دل کویرهای نا آباد، بیش از دویست مدرسه و مجتمع آموزشی ساخت...

"در مجالي كه برايم باقيست
باز همراه شما مدرسه اي مي سازم...
که معلم هر روز
روح را حاضر و غايب بكند
و به جز ايمانش
هيچكس چيزي را حفظ نبايد بكند
مغزها پرنشود چون انبار
قلب خالي نشود از احساس..." (مرحوم کاشانی)

من اینک، برای بزرگداشت این مدیر پر احساس، این متفکر سخاوتمند، این معلم روشنگر ، این شاعر عاشق، و در یک کلام، برای بزرگداشت خاطرۀ "این واقعا انسان"، دست به قلم بردم و یک مطلب کوتاه نوشتم و یک قطعه شعر در قالب مثنوی سرودم که اولی را در همین نوبت، و دومی را در یادداشت بعدی  خود، به روح نازنین وی، به خانوادۀ عزیزش، و به همۀ دوستداران و علاقمندان ایشان به ویژه یاران و یادگارانش در "جامعۀ یاوری فرهنگی"، و البته به خوانندگان یادداشتهایم تقدیم میکنم: 

 

 شمعی باش یا ابری

نیکوکاران هر جامعه را میتوان به دو دستۀ کلی تقسیم کرد: "دانایان حکیم"  و  "دارایان کریم" .

دستۀ نخست، معلمانی هستند که از آنچه دانند، به آنانکه ندانند، حکیمانه تعلیم میکنند بی آنکه برای این دانشِ خود، منتظر پرسشِ دیگران شوند؛ چونان شمع که برای تابشِ نورِ خویش، منتظر عجز و لابۀ شب تاریک نمیماند.

دستۀ دوم اما، منعمانی هستند که از آنچه دارند، به آنانکه ندارند، کریمانه انفاق میکنند بی آنکه برای این دهشِ خود، منتظر سؤالِ سائلان شوند؛ چونان ابر، که برای بارشِ بارانِ خویش، منتظر التماس غنچه های تشنه نمیماند.

 

دانایان حکیم، با هلاکت جهل میجنگند

و دارایان کریم، با فلاکت فـقر ؛ 

  آنان موهبت دانایی را به دیگران تقدیـم میکنند

و اینان نعمت دارایی را با دیگران تقسیم ؛

ز نورت جهل بگریزد، اگر شمعی و رخشنده     .............    زجودت فقر بگریزد، اگر ابری و بخشنده

حال با این اوصاف، مجتبی را در کدام گروه میتوان جای داد؟

به نظر میرسد که مجتبی، از خصلتهای نیک هر دو گروه برخوردار بود. او هم حکیم بود و هم کریم، هم شمعِ نیّر بود و هم ابرِ خیّر، هم رخشنده بود و هم بخشنده؛

او کتابها نگاشت و مکتبها افراشت، او درسها داد و مدرسه ها ساخت. خودش در یکی از سروده های زیبایش گفته:

   " شعرهایم را نثارت می کنــم ................. تا تو دنیا را پر از گندم کنی

      نانوا میباش و ساقی همزمان ................ تا مبادا زندگــــی را گم کنی"

 امیدوارم مجتبی، الگویی باشد برای همۀ ما و برای متفکران، مدیران، نویسندگان، مشاوران، شاعران و همۀ هنرمندان ما، تا از او انسان بودن را، مردمی بودن را، تعهد به فرهنگ ملی را، توجه ویژه  به محروم ترها را، شور و شوق آفرینندگی و آباد کردن را، عشق به همنوع و هموطن را، و در یک عبارت محبت و دوست داشتن را بیاموزیم.

 "عشق را وارد كلام كنيـــم ............ تا به هر عابري سلام كنيم

در عمل بايد عشق ورزيدن ............ گفتگــــــو را بيا تمام كنيم"

در یادداشت بعدی خویش، چنانکه قبل تر هم گفتم، قطعه شعری را که با الهام از آموزه های این نیکمرد روزگار سروده ام، به علاقمندان ایشان و خوانندگان یادداشتهایم تقدیم میکنم. 

 

 

 

آموزه ای از دانش جهانی مدیریت (1) - نشانه های ناکارآمدی ساختار سازمانی

چه هنگام، زمان بازنگری در ساختار  سازمانی یک شرکت فرا رسیده است؟

آقای "ریچارد ال دفت"، که از متفکران و اساتید به نام مدیریت به ویژه در موضوع ساختار سازمانی میباشد در اثر جاودانۀ خود به نام : "مبانی تئوری و طراحی سازمان"، به سه مورد از ضعفهای ساختاری اشاره میکند که بروز آنها در یک سازمان، نشانه ای از ناکارآمد شدن ساختار سازمانی موجود و ضرورت بازطراحی مجدد آن میباشد که من این سه مورد را عینا ذکر میکنم: ...

 
ادامه نوشته

بهار روزمرگی و خزان تفکر

متفکران مدیریت در غرب بر این باورند که که شرکتهای انقلابی و پیشتاز آینده، آنهایی هستند که به "فکرنکردنی ها" فکر میکنند و طرفه آنکه ما حتی به فکر کردنی ها هم فکر نمیکنیم.

تمام فرایند تفکر ما، معطوف به چاره جویی برای حل مسائل روزمره و خودساخته ای شده است که معمولا ریشۀ آنها در اقدامات عجولانه و نسنجیدۀ دیروزمان نهفته است...

 

ادامه نوشته

آزادی و آزادگی

امروز عاشوراست و در این هنگامۀ پاییزی و در این غروب دلگیر، نشسته ام و به این می اندیشم ... 

ادامه نوشته